Sundry

ˈsʌndri ˈsʌndri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun pronoun
گوناگون، متفرقه، مخلفات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Iowa's sundry revenues
- درآمدهای متفرقه‌ی ایالت ایوا
- trousers and sundry other items of clothing
- شلوار و دیگر اقلام متعدد پوشاک
- on sundry occasions
- در مواقع متعدد
- sundry people of influence
- چندین آدم بانفوذ
- He invited all and sundry to his birthday.
- برای روز تولدش همه را از بزرگ و کوچک دعوت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sundry

  1. adjective miscellaneous
    Synonyms: assorted, different, divers, manifold, many, quite a few, several, some, varied, various
    Antonyms: dissimilar, individual, single, singular

Collocations

  • all and sundry

    همه‌کس، همه، همه‌ی افراد، همگان، مرد و زن و پیر و جوان و بزرگ و کوچک

Idioms

  • all and sundry

    همه‌کس، همه، همه‌ی افراد، همگان، مرد و زن و پیر و جوان و بزرگ و کوچک

ارجاع به لغت sundry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sundry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sundry

لغات نزدیک sundry

پیشنهاد بهبود معانی