Miscellaneous

ˌmɪsəˈleɪniəs ˌmɪsəˈleɪniəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more miscellaneous
  • صفت عالی:

    most miscellaneous

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
متفرقه، جورواجور، گوناگون، متنوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a box of miscellaneous candies
- یک جعبه آبنبات جورواجور
- She gave me some money to cover any miscellaneous expenses.
- او به من مقداری پول داد تا همه‌ی هزینه‌های جانبی را تأمین کند.
adjective
(دارای استعدادها و تجربیات جورواجور و غیره) چندکاره، چند جانبه، چندسویه
- he had a miscellaneous talent.
- استعداد او جنبه‌های متنوعی داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد miscellaneous

  1. adjective diversified, various
    Synonyms: assorted, confused, conglomerate, different, disordered, disparate, divergent, divers, diverse, heterogeneous, indiscriminate, jumbled, many, mingled, mixed, motley, muddled, multifarious, multiform, odd, promiscuous, scattered, scrambled, sundry, unmatched, unsorted, varied, variegated
    Antonyms: alone, lone, simple, single, singular

ارجاع به لغت miscellaneous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «miscellaneous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/miscellaneous

لغات نزدیک miscellaneous

پیشنهاد بهبود معانی