( gamey ) پر از شکار، دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد، بد بو، باجرئت، چاشنیزده، افتضاحآور، فاسد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Stale venison loses its gamy flavor.
گوشت آهوی مانده مزهی تند خود را از دست میدهد.
The gamy cow was hard to milk.
دوشیدن شیر آن گاو سرکش دشوار بود.
A writer who gives all the gamy details.
نویسندهای که همهی جزئیات زننده را شرح میدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gamy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gamy