فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Synchronize

ˈsɪŋkrənaɪz ˈsɪŋkrənaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    synchronized
  • شکل سوم:

    synchronized
  • سوم شخص مفرد:

    synchronizes
  • وجه وصفی حال:

    synchronizing

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive adverb
    همگاه بودن، هم‌زمان کردن، از حیث زمان با هم مطابق کردن، انطباق زمانی داشتن
    • - Let us synchronize our watches.
    • - بیا ساعت‌هایمان را هم‌زمان کنیم (با هم میزان کنیم).
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد synchronize

  1. verb coordinate
    Synonyms: adjust, agree, atune, harmonize, integrate, keep time with, match, mesh, organize, pool, proportion, pull together, put in sync, set

ارجاع به لغت synchronize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «synchronize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/synchronize

لغات نزدیک synchronize

پیشنهاد بهبود معانی