با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Broccoli

ˈbrɑːkli ˈbrɒkəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    broccolis

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
گیاه‌شناسی بروکلی، براکلی، کلم بروکلی، نوعی گل‌کلم سبز
- I love eating broccoli with my dinner.
- دوست دارم با شامم بروکلی بخورم.
- I need to buy some fresh broccoli.
- باید کمی بروکلی تازه بخرم.
- Broccoli is the source of vitamins and minerals.
- کلم بروکلی منبع ویتامین‌ها و مواد معدنی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broccoli

  1. noun Plant with dense clusters of tight green flower buds
    Synonyms: Brassica oleracea italica

ارجاع به لغت broccoli

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broccoli» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broccoli

لغات نزدیک broccoli

پیشنهاد بهبود معانی