امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Infantile

ˈɪnfəntaɪl ˈɪnfəntaɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more infantile
  • صفت عالی:

    most infantile

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بچگانه، ابتدایی، بچگی، مربوط به دوران کودکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- infantile diseases
- بیماریهای نوزادان
- The groom's behavior was very infantile.
- رفتار داماد خیلی بچگانه بود.
- infantile mountain range
- رشته‌کوه‌های جوان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infantile

  1. adjective very young
    Synonyms: baby, babyish, callow, childish, childlike, dawning, developing, early, emergent, green, growing, immature, infantine, initial, juvenile, kid, naive, nascent, newborn, puerile, tender, unfledged, unripe, weak, youthful
    Antonyms: adult, grown-up, mature

ارجاع به لغت infantile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infantile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infantile

لغات نزدیک infantile

پیشنهاد بهبود معانی