فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Emergent

ɪˈmɜr·dʒənt ɪˈmɜːdʒnt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable

پدیدار، نوبنیاد، نوخاسته، نوظهور، نوپا، درحال‌توسعه، درحال‌تکوین

like a lovely goddess emergent from the sea

همانند الهه‌ی زیبایی که از دریا پدیدار می‌شود

the emergent vegetation along the coast

گیاهان نوخاسته در امتداد کرانه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an emergent country

کشور درحال‌توسعه

adjective

ناگهانی، اورژانسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

an emergent state in a hemophiliac

تغییر ناگهانی در حال بیمار هموفیلی

emergent danger

خطر ناگهانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد emergent

  1. adjective resulting
    Synonyms:
    coming developing rising emanating emanant outgoing appearing issuing forth budding efflorescent
    Antonyms:
    dependent declining

Collocations

emergent evolution

فرگشت ناگهانه، تکامل فوری

لغات هم‌خانواده emergent

ارجاع به لغت emergent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emergent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emergent

لغات نزدیک emergent

پیشنهاد بهبود معانی