با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Convivial

kənˈvɪviəl kənˈvɪviəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
جشنی، اهل کیف و خوشگذرانی، وابسته به جشن و عشرت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a convivial gathering of friends
- گردهمایی پر بزن و بکوب دوستان
- He was rich and convivial.
- او پولدار و معاشرتی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convivial

  1. adjective fun-loving
    Synonyms: back-slapping, cheerful, clubby, companionable, conversible, entertaining, festal, festive, friendly, gay, genial, glad-handering, happy, hearty, hilarious, holiday, jocund, jolly, jovial, lively, merry, mirthful, pleasant, sociable, vivacious
    Antonyms: blah, dull, serious, solemn, staid

ارجاع به لغت convivial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convivial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convivial

لغات نزدیک convivial

پیشنهاد بهبود معانی