فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Filigree

ˈfɪləɡriː ˈfɪləɡriː

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

ملیله‌کاری، ملیله‌دوزی، زردوزی

The vintage earrings were adorned with beautiful filigree designs.

گوشواره‌های قدیمی با طرح‌های زیبای ملیله‌کاری تزئین شده بود.

The delicate filigree on the antique necklace caught everyone's attention.

ملیله‌کاری ظریف گردنبند عتیقه توجه همه را به خود جلب کرد.

noun countable

وسیله‌ی تزئینی، وسیله‌ی تزئیناتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The filigree caught the light and shimmered beautifully.

پس‌از آنکه نور به وسیله‌ی تزئینی تابید، به زیبایی درخشید.

The intricate filigrees on the wedding cake added a touch of sophistication to the dessert table.

وسایل تزئیناتی پیچیده‌ی روی کیک عروسی، ظرافت خاصی را به میز دسر اضافه کردند.

noun

تزئین، زینت، آذین

The artist meticulously crafted the filigree pattern on the golden pendant.

این هنرمند بادقت الگوی زینتی را روی آویز طلایی ساخته است.

The filigree design on the tray added an elegant touch to the table setting.

طراحی تزئینی روی سینی، جلوه‌ی زیبایی به چیدمان میز اضافه کرده است.

verb - transitive

تزئین کردن، زینت دادن (با ملیله‌کاری)

The skilled artisan filigrees the metal with precision and artistry.

صنعتگر ماهر فلز را بادقت و هنرمندی با ملیله‌کاری زینت می‌دهد.

He filigreed the edges of the invitation cards with gold ink.

لبه‌های کارت‌های دعوت را با جوهر طلایی تزئین کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد filigree

  1. noun ornamental art
    Synonyms:
    ornamentation tracery lattice fretwork lacework interlace

ارجاع به لغت filigree

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «filigree» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/filigree

لغات نزدیک filigree

پیشنهاد بهبود معانی