فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Plaque

plæk plɑːk / / plæk

شکل جمع:

plaques

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

پلاک، لوحه، نشان، صفحه کوچک

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

A plaque on the door showed his name and his work schedule.

پلاک روی در نام و ساعات کار او را نشان می‌داد.

a memorial plaque for the war dead

لوح یادبود کشتگان جنگ

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A handsome ceramic plaque hung over the fireplace.

یک صفحه‌ی سفالی زیبا بالای شومینه آویخته شده بود.

a psoriatic plaque

لکه‌ی داء الصدف

This toothpaste removes plaque.

این خمیر‌دندان جرم دندان را از بین می‌برد.

Plaque has clogged the aorta.

پلاک خونی شاهرگ آئورت را بند آورده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plaque

  1. noun a memorial made of brass
    Synonyms:
    memorial decoration brass tablet plate slab award medal badge nameplate disk patch memorial tablet brooch

ارجاع به لغت plaque

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plaque» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plaque

لغات نزدیک plaque

پیشنهاد بهبود معانی