فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Plaque

plæk plɑːk / / plæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    plaques

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    پلاک، لوحه، نشان، صفحه کوچک
    • - A plaque on the door showed his name and his work schedule.
    • - پلاک روی در نام و ساعات کار او را نشان می‌داد.
    • - a memorial plaque for the war dead
    • - لوح یادبود کشتگان جنگ
    • - A handsome ceramic plaque hung over the fireplace.
    • - یک صفحه‌ی سفالی زیبا بالای شومینه آویخته شده بود.
    • - a psoriatic plaque
    • - لکه‌ی داء الصدف
    • - This toothpaste removes plaque.
    • - این خمیر‌دندان جرم دندان را از بین می‌برد.
    • - Plaque has clogged the aorta.
    • - پلاک خونی شاهرگ آئورت را بند آورده است.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد plaque

  1. noun A memorial made of brass
    Synonyms: decoration, plate, slab, badge, brooch, brass, tablet, disk, medal, memorial, award, nameplate, patch, memorial tablet

ارجاع به لغت plaque

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plaque» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plaque

لغات نزدیک plaque

پیشنهاد بهبود معانی