امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Broom

bruːm / / brʊm bruːm / / brʊm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    broomed
  • شکل سوم:

    broomed
  • سوم‌شخص مفرد:

    brooms
  • وجه وصفی حال:

    brooming
  • شکل جمع:

    brooms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جارو، جارو دسته‌بلند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- On his first day at work, he was given a broom and told to sweep the floor.
- در اولین روز کاری‌اش به او جارو دادند و گفتند زمین را جارو کند.
- The janitor leaned the broom against the wall.
- سرایدار جارو را به دیوار تکیه داد.
noun countable
جارو (که در داستان‌ها جادوگران با آن پرواز می‌کنند)
- She decorated her house for Halloween with pumpkins and a witch's broom.
- او خانه‌اش را برای هالووین با کدوتنبل و جاروی جادوگران تزئین کرد.
- In ancient times, people believed witches could travel great distances on brooms.
- در زمان‌های قدیم، مردم باور داشتند که جادوگران می‌توانند با جاروهایشان مسافت‌های طولانی را طی کنند.
noun countable
ورزش (کرلینگ) جاروی کرلینگ (ورزش‌کار از آن برای کاهش اصطکاک یخ استفاده می‌کند)
- The players use their brooms to adjust the path of the stone on the ice.
- بازیکنان از جاروی کرلینگ برای تنظیم مسیر سنگ روی یخ استفاده می‌کنند.
- The sweeping action with the broom can influence the speed of the stone in curling.
- حرکت جاروی کرلینگ می‌تواند سرعت سنگ را در این ورزش تحت‌تأثیر قرار دهد.
noun uncountable
خلنگ، درختچه‌ی زرد، بوته‌ی زرد
- The mountains are covered in a scrub of broom and myrtle.
- کوه‌ها پوشیده از درختچه‌های زرد و مرزنجوش هستند.
- Broom bushes thrive in dry, rocky soil.
- بوته‌های زرد در خاک خشک‌وسنگی رشد می‌کنند.
verb - transitive
جارو کردن
- I need to broom the floor after the party.
- من باید بعداز مهمانی زمین را جارو کنم.
- She broomed the leaves off the porch.
- او برگ‌ها را از ایوان جارو کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broom

  1. noun device for cleaning floors
    Synonyms:
    mop sweeper broom carpet sweeper floor brush swab besom whisk feather duster
  1. noun common Old World heath represented by many varieties; low evergreen grown widely in the northern hemisphere
    Synonyms:
    besom mop brush whisk swab sweeper whisk broom feather-duster heather floor brush splinter electric broom ling carpet sweeper sweep dishcloth Scots heather dustpan whisk (small broom) facecloth Calluna vulgaris hairbrush scrubber toothbrush wringer
  1. verb sweep with a broom or as if with a broom
    Synonyms:
    sweep

Idioms

ارجاع به لغت broom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broom

لغات نزدیک broom

پیشنهاد بهبود معانی