فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Laugh

læf lɑːf

گذشته‌ی ساده:

laughed

شکل سوم:

laughed

سوم‌شخص مفرد:

laughs

وجه وصفی حال:

laughing

شکل جمع:

laughs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive A2

خندیدن، خندان بودن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

Don't laugh at dinner table, kids!

بچه‌ها، سر سفره‌ی شام نخندید!

As soon as they saw me, they laughed.

تا مرا دیدند خندیدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?

آیا خنده‌دار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم؟

We laughed ourselves hoarse.

از خنده صدایمان گرفت.

verb - intransitive

مورد تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

In such cases the laugh is on those who lose money.

در این‌گونه موارد کسانی که پول از دست می‌دهند، مورد تمسخر قرار می‌گیرند.

The readers laughed him to scorn.

خوانندگان با استهزا او را تحقیر کردند.

verb - transitive

با خنده گفتن

noun countable

خنده، صدای خنده، خندان

I could hear their laugh from the garden.

صدای خنده‌ی آن‌ها را در باغ می‌شنیدم.

The blue sky of autumn laughs above us.

آسمان آبی پاییزی بالای سرمان خندان است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Trees that laughed with all their leaves.

درختانی که با کلیه‌ی برگ‌های خود ابراز شادمانی می‌کردند.

a laughing face

چهره‌ی خندان

laughing eyes

چشمان شاد

He laughs too loudly.

او خیلی بلند می‌خندد.

Her smile turned into a loud laugh.

لبخند او تبدیل به خنده‌ی بلند شد.

I couldn't help but laugh.

نمی‌توانستم از خنده خودداری کنم.

Drunken soldiers who broke old dishes for laughs.

سربازان مست که برای خنده و سرگرمی ظروف قدیمی را می‌شکستند.

Again he fell on his face in the mud and they gave him the laugh.

او دوباره با صورت توی گلها افتاد و مورد تمسخر قرار گرفت.

He gave a nervous laugh.

او خنده‌ی عصبی کرد.

noun

تمسخر، دست اندازی، خنده به ریش کسی

The story of her divorce became the laugh of the town.

داستان طلاق او مایه‌ی خنده‌ی اهالی شهر شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد laugh

  1. verb expressing amusement, happiness
    Synonyms:
    giggle chuckle grin snicker titter chortle snort guffaw howl roar whoop cachinnate crack up break up split one’s sides roll in the aisles be in stitches fracture convulsed scream shriek crow die laughing
    Antonyms:
    cry
  1. noun audible expression of amusement
    Synonyms:
    sound amusement giggle chuckling chuckle giggling mirth glee hilarity merriment shout roar peal snicker snigger guffaw cachinnation fit gesture howling crow shriek cackle snort titter crack-up yuck chortle rejoicing
    Antonyms:
    cry

Phrasal verbs

laugh at

خندیدن به، مورد خنده و تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن، مورد استهزا قرار دادن

توجه نکردن به، نشنیده گرفتن، گوش نکردن

laugh away

با خنده چیزی را فراموش کردن یا از خود دور کردن، نادیده گرفتن

laugh down

با خنده وادار به سکوت کردن، با خنده خفه کردن

laugh off

(با خنده و تمسخر) راندن یا رد کردن یا بیرون کردن

Idioms

have the last laugh

پس از ناراحتی نومیدی (و غیره) فایق شدن یا پیروز از کار درآمدن، خنده‌ی آخر را کردن

laugh and the world will laugh with you; weep and you weep alone

خنده کن و دنیا با تو می‌خندد، گریه کن و هیچ کس با تو گریه نمی‌کند (مردم در شادی تو شریک می‌شوند، ولی در هنگام غم تو را تنها می‌گذارند)

laugh in (or up) one's sleeve

مخفیانه خندیدن، در دل خود خندیدن، خنده‌ی درونی کردن

laugh in someone's face

گستاخانه به کسی خندیدن، به ریش کسی خندیدن

laugh like a drain

(انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن، بلند و بی‌ادبانه خندیدن

Idioms بیشتر

laugh on the other side of one's face

(عامیانه) پس از انتظار شادی یا موفقیت و غیره با شکست و نومیدی مواجه شدن

laugh oneself silly

از خنده روده بر شدن

از خنده روده‌بر شدن، از شدت خنده از حال رفتن

laugh out of court

جدی نگرفتن، با تمسخر مردود شمردن

no laughing matter

موضوع جدی، چیزی که شوخی سرش نمی‌شود

لغات هم‌خانواده laugh

  • verb - intransitive
    laugh

ارجاع به لغت laugh

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «laugh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/laugh

لغات نزدیک laugh

پیشنهاد بهبود معانی