آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Laugh

    læf lɑːf

    گذشته‌ی ساده:

    laughed

    شکل سوم:

    laughed

    سوم‌شخص مفرد:

    laughs

    وجه وصفی حال:

    laughing

    شکل جمع:

    laughs

    معنی laugh | جمله با laugh

    verb - intransitive A2

    خندیدن، خندان بودن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Don't laugh at dinner table, kids!

    بچه‌ها، سر سفره‌ی شام نخندید!

    As soon as they saw me, they laughed.

    تا مرا دیدند خندیدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?

    آیا خنده‌دار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم؟

    We laughed ourselves hoarse.

    از خنده صدایمان گرفت.

    verb - intransitive

    مورد تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    In such cases the laugh is on those who lose money.

    در این‌گونه موارد کسانی که پول از دست می‌دهند، مورد تمسخر قرار می‌گیرند.

    The readers laughed him to scorn.

    خوانندگان با استهزا او را تحقیر کردند.

    verb - transitive

    با خنده گفتن

    noun countable

    خنده، صدای خنده، خندان

    I could hear their laugh from the garden.

    صدای خنده‌ی آن‌ها را در باغ می‌شنیدم.

    The blue sky of autumn laughs above us.

    آسمان آبی پاییزی بالای سرمان خندان است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Trees that laughed with all their leaves.

    درختانی که با کلیه‌ی برگ‌های خود ابراز شادمانی می‌کردند.

    a laughing face

    چهره‌ی خندان

    laughing eyes

    چشمان شاد

    He laughs too loudly.

    او خیلی بلند می‌خندد.

    Her smile turned into a loud laugh.

    لبخند او تبدیل به خنده‌ی بلند شد.

    I couldn't help but laugh.

    نمی‌توانستم از خنده خودداری کنم.

    Drunken soldiers who broke old dishes for laughs.

    سربازان مست که برای خنده و سرگرمی ظروف قدیمی را می‌شکستند.

    Again he fell on his face in the mud and they gave him the laugh.

    او دوباره با صورت توی گلها افتاد و مورد تمسخر قرار گرفت.

    He gave a nervous laugh.

    او خنده‌ی عصبی کرد.

    noun

    تمسخر، دست اندازی، خنده به ریش کسی

    The story of her divorce became the laugh of the town.

    داستان طلاق او مایه‌ی خنده‌ی اهالی شهر شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد laugh

    1. noun audible expression of amusement
      Synonyms:
      sound amusement giggle chuckling chuckle giggling mirth glee hilarity merriment shout roar peal snicker snigger guffaw cachinnation fit gesture howling crow shriek cackle snort titter crack-up yuck chortle rejoicing
      Antonyms:
      cry
    1. verb expressing amusement, happiness
      Synonyms:
      giggle chuckle grin snicker titter chortle snort guffaw howl roar whoop cachinnate crack up break up split one’s sides roll in the aisles be in stitches fracture convulsed scream shriek crow die laughing
      Antonyms:
      cry

    Phrasal verbs

    laugh at

    خندیدن، مورد خنده و تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن، مورد استهزا قرار دادن

    laugh away

    با خنده چیزی را فراموش کردن یا از خود دور کردن، نادیده گرفتن

    laugh down

    با خنده وادار به سکوت کردن، با خنده خفه کردن

    laugh off

    (با خنده و تمسخر) راندن یا رد کردن یا بیرون کردن

    Collocations

    laugh at

    خندیدن

    Idioms

    have the last laugh

    پس از ناراحتی نومیدی (و غیره) فایق شدن یا پیروز از کار درآمدن، خنده‌ی آخر را کردن

    laugh and the world will laugh with you; weep and you weep alone

    خنده کن و دنیا با تو می‌خندد، گریه کن و هیچ کس با تو گریه نمی‌کند (مردم در شادی تو شریک می‌شوند، ولی در هنگام غم تو را تنها می‌گذارند)

    laugh in (or up) one's sleeve

    مخفیانه خندیدن، در دل خود خندیدن، خنده‌ی درونی کردن

    laugh in someone's face

    گستاخانه به کسی خندیدن، به ریش کسی خندیدن

    laugh like a drain

    (انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن، بلند و بی‌ادبانه خندیدن

    Idioms بیشتر

    laugh on the other side of one's face

    (عامیانه) پس از انتظار شادی یا موفقیت و غیره با شکست و نومیدی مواجه شدن

    laugh oneself silly

    از خنده روده بر شدن

    از خنده روده‌بر شدن، از شدت خنده از حال رفتن

    laugh out of court

    جدی نگرفتن، با تمسخر مردود شمردن

    no laughing matter

    موضوع جدی، چیزی که شوخی سرش نمی‌شود

    لغات هم‌خانواده laugh

    • noun
      laugh, laughter
    • adjective
      laughable
    • verb - intransitive
      laugh
    • adverb
      laughably, laughingly

    سوال‌های رایج laugh

    گذشته‌ی ساده laugh چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده laugh در زبان انگلیسی laughed است.

    شکل سوم laugh چی میشه؟

    شکل سوم laugh در زبان انگلیسی laughed است.

    شکل جمع laugh چی میشه؟

    شکل جمع laugh در زبان انگلیسی laughs است.

    وجه وصفی حال laugh چی میشه؟

    وجه وصفی حال laugh در زبان انگلیسی laughing است.

    سوم‌شخص مفرد laugh چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد laugh در زبان انگلیسی laughs است.

    ارجاع به لغت laugh

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «laugh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/laugh

    لغات نزدیک laugh

    • - laudative
    • - laudatory
    • - laugh
    • - laugh (someone) out of court
    • - laugh and the world will laugh with you; weep and you weep alone
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.