گذشتهی ساده:
laughedشکل سوم:
laughedسومشخص مفرد:
laughsوجه وصفی حال:
laughingشکل جمع:
laughsخندیدن، خندان بودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Don't laugh at dinner table, kids!
بچهها، سر سفرهی شام نخندید!
As soon as they saw me, they laughed.
تا مرا دیدند خندیدند.
Wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?
آیا خندهدار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم؟
We laughed ourselves hoarse.
از خنده صدایمان گرفت.
مورد تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In such cases the laugh is on those who lose money.
در اینگونه موارد کسانی که پول از دست میدهند، مورد تمسخر قرار میگیرند.
The readers laughed him to scorn.
خوانندگان با استهزا او را تحقیر کردند.
با خنده گفتن
خنده، صدای خنده، خندان
I could hear their laugh from the garden.
صدای خندهی آنها را در باغ میشنیدم.
The blue sky of autumn laughs above us.
آسمان آبی پاییزی بالای سرمان خندان است.
Trees that laughed with all their leaves.
درختانی که با کلیهی برگهای خود ابراز شادمانی میکردند.
a laughing face
چهرهی خندان
laughing eyes
چشمان شاد
He laughs too loudly.
او خیلی بلند میخندد.
Her smile turned into a loud laugh.
لبخند او تبدیل به خندهی بلند شد.
I couldn't help but laugh.
نمیتوانستم از خنده خودداری کنم.
Drunken soldiers who broke old dishes for laughs.
سربازان مست که برای خنده و سرگرمی ظروف قدیمی را میشکستند.
Again he fell on his face in the mud and they gave him the laugh.
او دوباره با صورت توی گلها افتاد و مورد تمسخر قرار گرفت.
He gave a nervous laugh.
او خندهی عصبی کرد.
تمسخر، دست اندازی، خنده به ریش کسی
The story of her divorce became the laugh of the town.
داستان طلاق او مایهی خندهی اهالی شهر شد.
خندیدن به، مورد خنده و تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن، مورد استهزا قرار دادن
توجه نکردن به، نشنیده گرفتن، گوش نکردن
با خنده چیزی را فراموش کردن یا از خود دور کردن، نادیده گرفتن
با خنده وادار به سکوت کردن، با خنده خفه کردن
(با خنده و تمسخر) راندن یا رد کردن یا بیرون کردن
پس از ناراحتی نومیدی (و غیره) فایق شدن یا پیروز از کار درآمدن، خندهی آخر را کردن
laugh and the world will laugh with you; weep and you weep alone
خنده کن و دنیا با تو میخندد، گریه کن و هیچ کس با تو گریه نمیکند (مردم در شادی تو شریک میشوند، ولی در هنگام غم تو را تنها میگذارند)
مخفیانه خندیدن، در دل خود خندیدن، خندهی درونی کردن
گستاخانه به کسی خندیدن، به ریش کسی خندیدن
(انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن، بلند و بیادبانه خندیدن
laugh on the other side of one's face
(عامیانه) پس از انتظار شادی یا موفقیت و غیره با شکست و نومیدی مواجه شدن
جدی نگرفتن، با تمسخر مردود شمردن
موضوع جدی، چیزی که شوخی سرش نمیشود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «laugh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/laugh