قهقهه زدن، بلند بلند خندیدن
When he heard his enemy was ill, he guffawed.
وقتی شنید دشمنش مریض است، قهقهه زد.
she guffawed with delight when she heard the news.
او با شنیدن این خبر، از خوشحالی بلند بلند خندید.
قهقهه، خندهی بلند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The boss's guffaw could be heard from across the office.
صدای قهقههی رئیس از آن طرف دفتر به گوش میرسید.
The sound of his guffaw filled the room with joy.
صدای خندهی بلندش اتاق را پر از شادی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «guffaw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/guffaw