فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Guffaw

ɡʌfˈɑː ɡəˈfɔː ɡəˈfɔː

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

قهقهه زدن، بلند بلند خندیدن

When he heard his enemy was ill, he guffawed.

وقتی شنید دشمنش مریض است، قهقهه زد.

she guffawed with delight when she heard the news.

او با شنیدن این خبر، از خوشحالی بلند بلند خندید.

noun countable

قهقهه، خنده‌ی بلند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The boss's guffaw could be heard from across the office.

صدای قهقهه‌ی رئیس از آن طرف دفتر به گوش می‌رسید.

The sound of his guffaw filled the room with joy.

صدای خنده‌ی بلندش اتاق را پر از شادی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد guffaw

  1. noun burst of laughter
    Synonyms:
    laughter laugh roar shout howl loud laugh snort belly laugh deep laugh howling shriek

ارجاع به لغت guffaw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «guffaw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/guffaw

لغات نزدیک guffaw

پیشنهاد بهبود معانی