با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Guffaw

ɡʌfˈɑː ɡəˈfɔː ɡəˈfɔː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    قهقهه زدن، بلند بلند خندیدن
    • - When he heard his enemy was ill, he guffawed.
    • - وقتی شنید دشمنش مریض است، قهقهه زد.
    • - she guffawed with delight when she heard the news.
    • - او با شنیدن این خبر، از خوشحالی بلند بلند خندید.
  • noun countable
    قهقهه، خنده‌ی بلند
    • - The boss's guffaw could be heard from across the office.
    • - صدای قهقهه‌ی رئیس از آن طرف دفتر به گوش می‌رسید.
    • - The sound of his guffaw filled the room with joy.
    • - صدای خنده‌ی بلندش اتاق را پر از شادی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد guffaw

  1. noun burst of laughter
    Synonyms: belly laugh, deep laugh, howl, howling, laughter, loud laugh, roar, shout, shriek, snort

ارجاع به لغت guffaw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «guffaw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/guffaw

لغات نزدیک guffaw

پیشنهاد بهبود معانی