گذشتهی ساده:
giggledشکل سوم:
giggledسومشخص مفرد:
gigglesوجه وصفی حال:
gigglingبا خنده اظهار داشتن، با نفس بریدهبریده (در اثر خنده) سخن گفتن، ول خندیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The giggle of the girls could be heard from the next room.
صدای کرکر خندهی دخترها از اتاق مجاور به گوش میرسید.
We giggled again and Dad asked us to leave the dining table.
ما دوباره زدیم زیر خنده و آقاجون به ما دستور داد که میز شام را ترک کنیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «giggle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/giggle