Interline

ˈɪntərlaɪn ˈɪntəlaɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
در میان سطرها نوشتن، استر گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interline

  1. verb To write between the lines
    Synonyms: interpolate, interscribe, annotate
  2. verb To put in an interlining
    Synonyms: line, pack, fill, back, face, stuff, pad, quilt, bush, insulate, upholster, cushion

ارجاع به لغت interline

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interline» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interline

لغات نزدیک interline

پیشنهاد بهبود معانی