مسئول، متصدی، عهدهدار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Despite being the youngest member of the team, she was put in charge of the project.
علیرغم اینکه جوانترین عضو تیم بود، مسئول پروژه شده بود.
The teacher put him in charge of organizing the class trip to the museum.
معلم او را عهدهدار سازماندهی اردوی کلاسی به موزه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «in charge of» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/in-charge-of