بزرگنمایی کردن، زوم کردن، متمرکز شدن (با دوربین)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He zoomed in on my face for the portrait.
برای گرفتن پرتره روی صورتم بزرگنمایی کرد.
I couldn't see the fine details of the painting from afar, so I decided to zoom in with my phone camera.
نمیتوانستم جزئیات دقیق نقاشی را از دور ببینم، بنابراین تصمیم گرفتم با دوربین تلفنم زوم کنم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «zoom in» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/zoom-in