فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Commiserate

kəˈmɪzəreɪt kəˈmɪzəreɪt

گذشته‌ی ساده:

commiserated

شکل سوم:

commiserated

سوم‌شخص مفرد:

commiserates

وجه وصفی حال:

commiserating

معنی و نمونه‌جمله

دلسوزی کردن، ترحم کردن بر، تسلیت گفتن بر، اظهار تأسف کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

We commiserated with him over the death of his mother.

در مرگ مادرش با او هم‌دردی کردیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commiserate

  1. verb listen to woes of another
    Synonyms:
    sympathize feel for pity console compassionate condole feel share sorrow have mercy ache
    Antonyms:
    be indifferent turn away

ارجاع به لغت commiserate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commiserate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commiserate

لغات نزدیک commiserate

پیشنهاد بهبود معانی