فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pituitary

pɪˈtuːəteri pəˈtjuːətri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pituitaries

توضیحات

همچنین می‌توان از pituitary gland به‌ جای pituitary استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun singular countable
    کالبدشناسی غده‌ی زیرمغزی، غده‌ی هیپوفیز
    • - An enlarged pituitary can cause health problems.
    • - بزرگ شدن غده‌ی هیپوفیز می‌تواند باعث مشکلات سلامتی شود.
    • - The pituitary is located at the base of the brain.
    • - غده‌ی هیپوفیز در پایه‌ی مغز قرار دارد.
  • adjective
    هیپوفیزی (مربوط به غده‌ی هیپوفیز یا تولید شده توسط آن یا ناشی از اختلال در غده‌ی هیپوفیز)
    • - The pituitary hormone levels were imbalanced.
    • - میزان هورمون هیپوفیزی نامتعادل بود.
    • - The pituitary function was compromised due to illness.
    • - عملکرد هیپوفیزی به‌دلیل بیماری به خطر افتاده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pituitary

  1. noun The master gland of the endocrine system; located at the base of the brain
    Synonyms: pituitary-gland, pituitary-body, hypophysis

ارجاع به لغت pituitary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pituitary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pituitary

لغات نزدیک pituitary

پیشنهاد بهبود معانی