آخرین به‌روزرسانی:

Pituitary

pɪˈtuːəteri pəˈtjuːətri

شکل جمع:

pituitaries

توضیحات:

همچنین می‌توان از pituitary gland به‌ جای pituitary استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular countable

کالبدشناسی غده‌ی زیرمغزی، غده‌ی هیپوفیز

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

An enlarged pituitary can cause health problems.

بزرگ شدن غده‌ی هیپوفیز می‌تواند باعث مشکلات سلامتی شود.

The pituitary is located at the base of the brain.

غده‌ی هیپوفیز در پایه‌ی مغز قرار دارد.

adjective

هیپوفیزی (مربوط به غده‌ی هیپوفیز یا تولید شده توسط آن یا ناشی از اختلال در غده‌ی هیپوفیز)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The pituitary hormone levels were imbalanced.

میزان هورمون هیپوفیزی نامتعادل بود.

The pituitary function was compromised due to illness.

عملکرد هیپوفیزی به‌دلیل بیماری به خطر افتاده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pituitary

  1. noun the master gland of the endocrine system; located at the base of the brain
    Synonyms:
    pituitary-gland pituitary-body hypophysis

ارجاع به لغت pituitary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pituitary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pituitary

لغات نزدیک pituitary

پیشنهاد بهبود معانی