فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Conductive

kənˈdʌktɪv kənˈdʌktɪv

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

برق فیزیک رسانا، هادی، منتقل‌کننده، هدایت‌کننده (لوله و سیم و غیره)، مربوط به رسانش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The copper wires in the electrical circuit are highly conductive.

سیم‌های مسی در مدار الکتریکی بسیار رسانا هستند.

The silver coating on the back of the solar panel is conductive.

پوشش نقره‌ای در پشت پنل خورشیدی هادی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conductive

  1. adjective having the quality or power of conducting heat or electricity or sound; exhibiting conductivity
    Antonyms:
    nonconductive

ارجاع به لغت conductive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conductive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conductive

لغات نزدیک conductive

پیشنهاد بهبود معانی