فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Conductive

kənˈdʌktɪv kənˈdʌktɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    برق فیزیک رسانا، هادی، منتقل‌کننده، هدایت‌کننده (لوله و سیم و غیره)، مربوط به رسانش
    • - The copper wires in the electrical circuit are highly conductive.
    • - سیم‌های مسی در مدار الکتریکی بسیار رسانا هستند.
    • - The silver coating on the back of the solar panel is conductive.
    • - پوشش نقره‌ای در پشت پنل خورشیدی هادی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد conductive

  1. adjective Having the quality or power of conducting heat or electricity or sound; exhibiting conductivity
    Antonyms: nonconductive

ارجاع به لغت conductive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conductive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conductive

لغات نزدیک conductive

پیشنهاد بهبود معانی