شکل جمع:
hangoversخماری، مِیزدگی، شرابزدگی، مخموری (حالت ناخوشایند پساز مصرف زیاد مشروبات الکلی که با سردرد، تهوع، خستگی و بیحالی همراه است)
He drank lots of water to avoid a hangover.
برای جلوگیری از مِیزدگی، مقدار زیادی آب خورد.
Even after two cups of coffee, his hangover didn’t go away
حتی بعداز دو فنجان قهوه، خماریش برطرف نشده بود.
اثر بهجامانده، اثر باقیمانده، دنبالهی گذشته، یادگار، میراث
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The economic crisis is a hangover from years of poor planning.
این بحران اقتصادی، میراث سالها برنامهریزی ضعیف است.
His distrust of people is a hangover from being betrayed in the past.
بیاعتمادیاش نسبت به دیگران، اثری بهجامانده از خیانتهای گذشته است.
افت روحی، فروکش هیجان، رخوت، دلمردگی، سردی (حالت ناخوشایندی که ازپس هیجان، خوشحالی یا افراط زیاد میآید)
There was a hangover after the concert ended.
بعداز تمام شدن کنسرت، رخوتی احساسی همه را فرا گرفت.
Post-vacation hangover hit me hard on my first day back at work.
دلمردگی بعداز تعطیلات، در روز اول کاری، حسابی اذیتم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hangover» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hangover