گذشتهی ساده:
avowedشکل سوم:
avowedسومشخص مفرد:
avowsوجه وصفی حال:
avowingنذر، پیمان، عهد، قول، شرط، تعیین، عزم، تصمیم، نذرکردن، قسم خوردن، وقف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He avowed himself a patriot.
او ادعای میهنپرستی کرد.
She was obliged to avow openly that she had taken it.
او مجبور شد آشکارا اذعان کند که آنرا برداشته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «avow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/avow