آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • Phrasal verbs
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ آذر ۱۴۰۴

    Psych

    saɪk saɪk

    گذشته‌ی ساده:

    psyched

    شکل سوم:

    psyched

    سوم‌شخص مفرد:

    psyches

    وجه وصفی حال:

    psyching

    شکل جمع:

    psyches

    معنی psych | جمله با psych

    abbreviation noun uncountable informal

    انگلیسی آمریکایی روان‌شناسی

    شکل کامل: psychology

    She’s reading a book on child psych.

    او درحال خواندن کتابی درباره‌ی روان‌شناسی کودک است.

    The psych department at our university is very strong.

    دانشکده‌ی روان‌شناسی در دانشگاه ما بسیار قوی است.

    abbreviation noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی روان‌شناس

    شکل کامل: psychologist

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    After the accident, he started seeing a psych to deal with the trauma.

    بعداز تصادف، او برای کنار آمدن با تروما شروع به مراجعه به روان‌شناس کرد.

    She works as a clinical psych in a big hospital.

    او به‌عنوان روان‌شناس بالینی در بیمارستانی بزرگ کار می‌کند.

    abbreviation noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی روان‌پزشک

    شکل کامل: psychiatrist

    The hospital has several experienced psyches on staff.

    بیمارستان چندین روان‌پزشک مجرب در کادر خود دارد.

    She is seeing a psych to help manage her depression.

    او برای کمک به کنترل افسردگی‌اش پیش روان‌پزشک می‌رود.

    abbreviation adjective informal

    روان‌پزشکی

    شکل کامل: psychiatric

    Psych treatment often includes both therapy and medication.

    درمان روان‌پزشکی معمولاً شامل روان‌درمانی و دارو است.

    He works in a psych unit treating severe mental disorders.

    او در بخش روان‌پزشکی، مشغول درمان اختلالات روانی شدید است.

    abbreviation adjective informal

    انگلیسی آمریکایی روان‌شناختی

    شکل کامل: psychological

    Psych testing is often part of the recruitment process.

    آزمایش‌های روان‌شناختی اغلب بخشی از فرآیند استخدام هستند.

    Stress can have serious psych effects if not managed.

    استرس، اگر مدیریت نشود، می‌تواند اثرات روان‌شناختی جدی داشته باشد.

    exclamation slang

    سرکارت گذاشتم، فریبت دادم، گول خوردی

    She said she was moving to Paris. Psych – she’s staying here.

    او گفت دارد به پاریس می‌رود. شوخی کردم؛ او اینجا می‌ماند.

    I can’t believe you ate all the cookies. Psych! I saved some for you.

    «باورم نمی‌شود همه‌ی کوکی‌ها را خوردی.» «فریبت دادم! مقداری برایت گذاشتم.»

    verb - transitive

    ترساندن، عصبی کردن، روحیه‌ی کسی را خراب کردن، جنگ اعصاب کردن، تحت فشار قرار دادن

    To psych up his opponent, he kept whistling.

    برای خراب کردن روحیه‌ی طرف مرتباً سوت می‌زد.

    The long exam really psyched the students out.

    امتحان طولانی واقعاً دانش‌آموزان را تحت‌فشار قرار داد.

    prefix

    رجوع شود به: psycho- (پیش‌از واکه می‌آید)

    پیشنهاد بهبود معانی

    Phrasal verbs

    psych out

    (عامیانه) 1- روحیه‌ی خود را از دست دادن، دچار تزلزل روحی شدن، دستپاچه شد.ن 2- (برای احتراز از کار یا موقعیت به‌خصوص)خود را به دستپاچگی زدن، هراس نمایی کردن

    ارجاع به لغت psych

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «psych» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/psych

    لغات نزدیک psych

    • - psoriasis
    • - psst
    • - psych
    • - psych out
    • - psychanalyze
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.