شکل جمع:
dashboardsداشبورد (بخشی از خودرو که مرکز کنترل عملکرد آن است)
The speedometer on the dashboard showed that I was driving above the recommended speed limit.
سرعتسنج روی داشبورد نشان میداد که من بالاتر از حد مجاز سرعت رانندگی میکنم.
I spilled my coffee on the dashboard.
قهوهام را روی داشبورد ریختم.
کامپیوتر داشبورد، پیشخوان، میز کار (قسمتی از دستگاه یا برنامهی کامپیوتری که اطلاعات و دادههای لازم در مورد چگونگی عملکرد و کنترل برنامه و دستورها در آن قرار دارد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The project management software had a dashboard that showed the progress of each task.
این نرمافزار مدیریت پروژه داشبوردی داشت که پیشرفت هر تسک را نشان میداد.
The website's dashboard displayed the number of visits and user engagement.
پیشخوان این وبسایت تعداد بازدیدها و تعامل کاربران را نمایش میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dashboard» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dashboard