فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dashboard

ˈdæʃbɔːrd ˈdæʃbɔːd

شکل جمع:

dashboards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

داشبورد (بخشی از خودرو که مرکز کنترل عملکرد آن است)

The speedometer on the dashboard showed that I was driving above the recommended speed limit.

سرعت‌سنج روی داشبورد نشان می‌داد که من بالاتر از حد مجاز سرعت رانندگی می‌کنم.

I spilled my coffee on the dashboard.

قهوه‌ام را روی داشبورد ریختم.

noun countable

کامپیوتر داشبورد، پیش‌خوان، میز کار (قسمتی از دستگاه یا برنامه‌ی کامپیوتری که اطلاعات و داده‌های لازم در مورد چگونگی عملکرد و کنترل برنامه و دستورها در آن قرار دارد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The project management software had a dashboard that showed the progress of each task.

این نرم‌افزار مدیریت پروژه داشبوردی داشت که پیشرفت هر تسک را نشان می‌داد.

The website's dashboard displayed the number of visits and user engagement.

پیش‌خوان این وب‌سایت تعداد بازدیدها و تعامل کاربران را نمایش می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dashboard

  1. noun instrument panel
    Synonyms:
    control panel instrument panel instrument board indicator panel

ارجاع به لغت dashboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dashboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dashboard

لغات نزدیک dashboard

پیشنهاد بهبود معانی