با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Dashboard

ˈdæʃbɔːrd ˈdæʃbɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dashboards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    داشبورد (بخشی از خودرو که مرکز کنترل عملکرد آن است)
    • - The speedometer on the dashboard showed that I was driving above the recommended speed limit.
    • - سرعت‌سنج روی داشبورد نشان می‌داد که من بالاتر از حد مجاز سرعت رانندگی می‌کنم.
    • - I spilled my coffee on the dashboard.
    • - قهوه‌ام را روی داشبورد ریختم.
  • noun countable
    کامپیوتر داشبورد، پیش‌خوان، میز کار (قسمتی از دستگاه یا برنامه‌ی کامپیوتری که اطلاعات و داده‌های لازم در مورد چگونگی عملکرد و کنترل برنامه و دستورها در آن قرار دارد)
    • - The project management software had a dashboard that showed the progress of each task.
    • - این نرم‌افزار مدیریت پروژه داشبوردی داشت که پیشرفت هر تسک را نشان می‌داد.
    • - The website's dashboard displayed the number of visits and user engagement.
    • - پیش‌خوان این وب‌سایت تعداد بازدیدها و تعامل کاربران را نمایش می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dashboard

  1. noun instrument panel
    Synonyms: control panel, indicator panel, instrument board

ارجاع به لغت dashboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dashboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dashboard

لغات نزدیک dashboard

پیشنهاد بهبود معانی