با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Commissariat

ˌkɑːməˈseriət ˌkɒməˈseəriət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
اداره کارپردازی و خواربار ارتش، کلانتری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commissariat

  1. noun A stock or supply of foods
    Synonyms: provisions, provender, viands, victuals

ارجاع به لغت commissariat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commissariat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/commissariat

لغات نزدیک commissariat

پیشنهاد بهبود معانی