Commissar

ˈkɑːməˌsɑːr ˈkɑːməˌsɑːr ˈkɒmɪsɑː ˈkɒmɪsɑː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
کمیسر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commissar

  1. noun An official of the Communist Party who was assigned to teach party principles to a military unit
    Synonyms:
    political commissar

ارجاع به لغت commissar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commissar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commissar

لغات نزدیک commissar

پیشنهاد بهبود معانی