فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Commissary

ˈkɑːməseri ˈkɒməsəri ˈkɒməsəri

معنی‌ها

noun

نماینده، مباشر، وکیل

noun

(کهنه، نظامی) مأمور کارپردازی ارتش، مأمور سر رشته‌داری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commissary

  1. noun deputy
    Synonyms:
    agent representative legate

ارجاع به لغت commissary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commissary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commissary

لغات نزدیک commissary

پیشنهاد بهبود معانی