فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Guy

ɡaɪ ɡaɪ

شکل جمع:

guys

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

شخص، مرد، یارو

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

John is a nice guy.

جان مرد خوبی است.

Do you see those guys?

آیا آن‌ها را می‌بینی؟

noun

فرار، گریز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive

ریشخند کردن، (عامیانه) مسخره کردن، دست انداختن

verb - intransitive

با طناب نگه داشتن، با تمثال نمایش دادن، جیم شدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد guy

  1. noun man
    Synonyms:
    person male fellow individual gentleman boy brother buddy dude chap bloke feller chum cat bird
    Antonyms:
    girl

ارجاع به لغت guy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «guy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/guy

لغات نزدیک guy

پیشنهاد بهبود معانی