گذشتهی ساده:
tamponedشکل سوم:
tamponedسومشخص مفرد:
tamponsوجه وصفی حال:
tamponingشکل جمع:
tamponsپنبهی قاعدگی، تامپون
She always keeps a few tampons in her gym bag.
او همیشه چند پنبهی قاعدگی در کیف باشگاهش نگه میدارد.
After swimming, she quickly changed her tampon.
پس از شنا، تامپونش را بهسرعت عوض کرد.
پنبهی قاعدگی گذاشتن، تامپون گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Remember to tampon regularly during your period.
به یاد داشته باشید که در طول قاعدگی خود بهطور منظم پنبهی قاعدگی بگذارید.
It's essential to know how to tampon correctly.
دانستن نحوهی صحیح تامپون گذاشتن ضروری است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tampon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tampon