فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tampon

ˈtæmpɑːn ˈtæmpɒn

گذشته‌ی ساده:

tamponed

شکل سوم:

tamponed

سوم‌شخص مفرد:

tampons

وجه وصفی حال:

tamponing

شکل جمع:

tampons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

پنبه‌ی قاعدگی، تامپون

She always keeps a few tampons in her gym bag.

او همیشه چند پنبه‌ی قاعدگی در کیف باشگاهش نگه می‌دارد.

After swimming, she quickly changed her tampon.

پس از شنا، تامپونش را به‌سرعت عوض کرد.

verb - transitive

پنبه‌ی قاعدگی گذاشتن، تامپون گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Remember to tampon regularly during your period.

به یاد داشته باشید که در طول قاعدگی خود به‌طور منظم پنبه‌ی قاعدگی بگذارید.

It's essential to know how to tampon correctly.

دانستن نحوه‌ی صحیح تامپون گذاشتن ضروری است.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت tampon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tampon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tampon

لغات نزدیک tampon

پیشنهاد بهبود معانی