با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rang

ræŋ ræŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    ring
  • شکل سوم:

    rung
  • سوم‌شخص مفرد:

    rings
  • وجه وصفی حال:

    ringing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی آمریکایی زنگ زد، زنگ خورد (زمان گذشته‌ی ساده‌ی فعل Ring)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The phone rang loudly, interrupting our conversation.
- تلفن با صدای بلندی زنگ خورد و مکالمه‌ی ما را قطع کرد.
- The doorbell rang, announcing the arrival of our guests.
- زنگ در به صدا درآمد و آمدن مهمانانمان را خبر داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rang

  1. verb To give forth sound by ringing
    Synonyms: tolled, pealed, knelled, vibrated, struck, jangled, jingled, chimed, resounded
  2. verb Get or try to get into communication (with someone) by telephone
    Synonyms: phoned, telephoned, summoned, called, dialed, buzzed
  3. verb Ring or echo with sound
    Synonyms: echoed, pealed, surrounded, played, hemmed, buzzed, hedged, punched, girdled, pulled, girt, environed, struck, encompassed, tolled, encircled, beat, compassed, banged, circled, clapped, beset, resounded
  4. verb Attach a ring to the foot of, in order to identify
    Synonyms: surrounded, girdled, girt, encompassed, belted, tolled, confined, sounded, banded, resounded, mobbed, skirted, bordered, knelled, looped, grouped, encircled, enclosed, rimmed, compassed, circled, collared, environed, circumnavigated, chimed
    Antonyms: freed
  5. verb Make (bells) ring, often for the purposes of musical edification
    Synonyms: knelled

ارجاع به لغت rang

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rang» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rang

لغات نزدیک rang

پیشنهاد بهبود معانی