نوعی پارچه پشمی، منفجر نشده، آدم مهمل، ترقه خراب، هرچیز خراب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The meeting was a complete dud.
گردهمایی بهطور کامل ناموفق بود.
He wrote dud checks and then committed suicide.
چکهای بیمحل کشید؛ بعد خودکشی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dud» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dud