گذشتهی ساده:
brabbledشکل سوم:
brabbledوجه وصفی حال:
brabblingدعوا کردن، بحث کردن، جنجال کردن، مشاجره کردن، جروبحث کردن، بحثوجدل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The children began to brabble over who would lead the game.
بچهها بهخاطر اینکه چه کسی بازی را رهبری کند، شروع به دعوا کردند.
They would often brabble late into the night, debating the silliest topics.
آنها اغلب شبها تا دیروقت حرف میزدند و دربارهی احمقانهترین موضوعات بحث میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brabble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brabble