آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ آذر ۱۴۰۲

    Splint

    splɪnt splɪnt

    معنی splint | جمله با splint

    noun countable

    پزشکی آتل

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The nurse adjusted the splint on the child's wrist to ensure the bone remained aligned during the healing process.

    پرستار آتل را روی مچ دست کودک تنظیم کرد تا اطمینان حاصل شود که استخوان در طول فرایند بهبودی در یک راستا باقی می‌ماند.

    The doctor applied a splint to the patient's leg to immobilize the fractured bone.

    پزشک برای بی‌حرکت کردن استخوان شکسته، به پای بیمار آتل زد.

    noun countable

    باریکه‌ی فلزی (زره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The knight's suit of armor was reinforced with a splint.

    زره شوالیه با باریکه‌ی فلزی تقویت شد.

    The splints were fastened together.

    باریکه‌های فلزی به هم بسته شده بودند.

    noun countable

    باریکه (چوبی)

    a splint basket

    سبد ساخته‌شده از باریکه

    The splints were tightly woven together to ensure the basket's durability.

    برای اطمینان از دوام سبد، باریکه‌ها محکم در هم بافته می‌شدند.

    adverb noun

    (دامپزشکی) ورم (در استخوان ساق پای اسب)

    The horse's splint was causing discomfort and required treatment from the veterinarian.

    ورم اسب باعث ناراحتی می‌شد و نیاز به درمان توسط دامپزشک داشت.

    The horse's splint was treated with a combination of rest and medication.

    ورم ساق پای اسب با ترکیبی از استراحت و دارو درمان شد.

    verb - transitive

    پزشکی آتل زدن، آتل‌بندی کردن

    The nurse carefully splinted the patient's broken finger.

    پرستار به انگشت شکسته‌ی بیمار با دقت آتل زد.

    The paramedics quickly splinted the injured man's leg

    امدادگران به‌سرعت پای مرد مجروح را آتل‌بندی کردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد splint

    1. noun a support
      Synonyms:
      reinforcement prop rib
    1. noun a sliver
      Synonyms:
      chip slat reed

    ارجاع به لغت splint

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «splint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/splint

    لغات نزدیک splint

    • - spliff
    • - spline
    • - splint
    • - splint bone
    • - splinter
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    k keep your eyes peeled knack hindi concern hibernal high and mighty hilarious the outset reach out genuine interest genuine polluter intentionality belonging کشکول کوشک ساعد تهدیدآمیز تحکم تحکیم لحاف محفل ماسک معمول مطبوع مطبوعات مجزا محال محجر
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.