فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Constitutive

kənˈstɪtjʊtɪv kənˈstɪtjʊtɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    (جزء، عنصر) سازنده، تشکیل‌دهنده، به‌وجود آورنده، پدید‌آرنده، (مشخصه) ذاتی، اصلی، اساسی، بنیادی
    • - constitutive equations
    • - معادله‌های ساختمندی
    • - a constitutive property of all electrolytes
    • - خصوصیات ساختمانی همه‌ی الکترولیت‌ها
  • adjective
    اجرایی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد constitutive

  1. adjective Constituting or forming part of the essence of something
    Synonyms: constitutional, basic, essential, organic, fundamental, integral, vital, constituent

ارجاع به لغت constitutive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constitutive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/constitutive

لغات نزدیک constitutive

پیشنهاد بهبود معانی