شکل جمع:
kidneysگرده، کلیه، قلوه، مزاج، خلق، نوع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His kidneys are not working right.
کلیههای او درست کار نمیکنند.
kidney and liver kebab
کباب قلوه و جگر
kidney pie
پای (نوعی تاس کباب) قلوه
He is a nice guy, of a different kidney entirely from the rest of his family.
او آدم خوبی است و سرشتش کاملاً با بقیهی افراد خانوادهاش فرق دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «kidney» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kidney