امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Five

faɪv faɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fives

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
عدد پنج، پنجگانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I have five brothers and sisters.
- من پنج برادر و خواهر دارم.
- five apples
- پنج تا سیب
- a five-year contract
- قرارداد پنج‌ساله
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد five

  1. noun A playing card or a domino or a die whose upward face shows five pips
    Synonyms:
    cinque pentad quintuplet cinquefoil limerick lustrum pentacle five-spot 5 v pentagon pentagram pentangle quincunx quint quinquennial quintet quinquennium quintette fivesome quintuple quintuplets. associatedwords: quinary quintuplicate fin phoebe little-phoebe
  1. adjective Being one more than four
    Synonyms:
    pentagonal pentamerous 5 quinary quinate quinquennial quintuple v
  1. noun A team that plays basketball
    Synonyms:
    basketball team
  1. verb
    Synonyms:
    quintuple

ارجاع به لغت five

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «five» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/five

لغات نزدیک five

پیشنهاد بهبود معانی