بهطور مداوم، بهطور بیوقفه، بهطور پیوسته، بهطور متوالی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She spoke uninterruptedly, without notes, for 45 minutes.
او بهطور بیوقفه و بدون یادداشت به مدت ۴۵ دقیقه صحبت کرد.
GDP has grown uninterruptedly since 1988.
میزان تولید ناخالص داخلی از سال ۱۹۸۸ بهطور مداوم رشد کرده است.
The rain fell uninterruptedly for days, causing widespread flooding in the area.
باران چندین روز بهطور پیوسته بارید و باعث جاری شدن سیل گستردهای در این منطقه شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «uninterruptedly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uninterruptedly