فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Uninterruptedly

ʌnˌɪnt̬əˈrʌptɪdli ʌnˌɪntrˈʌptɪdli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    به‌طور مداوم، به‌طور بی‌وقفه، به‌طور پیوسته، به‌طور متوالی
    • - She spoke uninterruptedly, without notes, for 45 minutes.
    • - او به‌طور بی‌وقفه و بدون یادداشت به مدت ۴۵ دقیقه صحبت کرد.
    • - GDP has grown uninterruptedly since 1988.
    • - میزان تولید ناخالص داخلی از سال ۱۹۸۸ به‌طور مداوم رشد کرده است.
    • - The rain fell uninterruptedly for days, causing widespread flooding in the area.
    • - باران چندین روز به‌طور پیوسته بارید و باعث جاری شدن سیل گسترده‌ای در این منطقه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

لغات هم‌خانواده uninterruptedly

ارجاع به لغت uninterruptedly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uninterruptedly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uninterruptedly

لغات نزدیک uninterruptedly

پیشنهاد بهبود معانی