فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Reinvent

ˌriːɪnˈvent ˌriːɪnˈvent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

بازسازی کردن، از نو ساختن، بازآفریدن

The story of Romeo and Juliet was reinvented as a Los Angeles gangster movie.

داستان رومئو و ژولیت در یک فیلم گانگستری لس‌آنجلسی بازآفرینی شد.

He reinvented the waltz.

او رقص والس را از نو ساخت.

verb - transitive

(ایجاد تغییرات زیاد یا بهبودهای قابل توجه در (چیزی)) متحول کردن، دگرگون کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

We are striving to reinvent our business model.

ما در تلاش هستیم تا مدل کسب‌وکار خود را متحول کنیم.

I want to reinvent my lifestyle.

می‌خواهم سبک زندگی خودم را دگرگون کنم.

پیشنهاد بهبود معانی

Idioms

reinvent the wheel

چرخ را دوباره اختراع کردن، دوباره‌کاری کردن، کار عبث کردن، تلاش بیهوده کردن

لغات هم‌خانواده reinvent

  • verb - transitive
    invent, reinvent

ارجاع به لغت reinvent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reinvent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reinvent

لغات نزدیک reinvent

پیشنهاد بهبود معانی