با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fugue

fjuːɡ fjuːɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fugues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    موسیقی فوگ (قطعه‌ی موسیقی که در آن چند تن پشت سر هم دنباله‌ی آواز را می‌گیرند)، نوعی آلت بادی موسیقی
    • - The pianist performed a stunning fugue that blended different melodies.
    • - این پیانیست یک فوگ جذاب را اجرا کرد که ملودی‌های مختلفی را با هم مخلوط کرد.
    • - The fugue showcased the virtuosity of the orchestra's musicians as they played in perfect harmony.
    • - فوگ مهارت نوازندگان ارکستر را که در هماهنگی کامل می‌نواختند، به نمایش گذاشت.
  • noun uncountable
    روان‌شناسی فوگ، فرار، گریز (یک دوره‌ی کوتاه که به نظر می‌رسد فرد در حالت نیمه‌هوشیار است.)
    • - The fugue caused him to make decisions he would never have made in his right mind.
    • - فوگ باعث شد او تصمیماتی بگیرد که هرگز با ذهن درستش نمی‌گرفت.
    • - During his fugue, Sarah cleaned the entire house without any recollection of doing so.
    • - سارا در طول فوگ خود، تمام خانه را بدون اینکه به یاد داشته باشد، تمیز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fugue

  1. noun Dissociative disorder in which a person forgets who they are and leaves home to creates a new life; during the fugue there is no memory of the former life; after recovering there is no memory for events during the dissociative state
    Synonyms: psychogenic fugue

ارجاع به لغت fugue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fugue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fugue

لغات نزدیک fugue

پیشنهاد بهبود معانی