گذشتهی ساده:
split offشکل سوم:
split offسومشخص مفرد:
splits offوجه وصفی حال:
splitting offجدا کردن، از هم پاشاندن، تفکیک شدن، جدا شدن، مستقل شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When the subsidiary split off, it gained full control over its operations.
وقتی شرکت تابعه جدا شد، کنترل کامل بر عملیات خود پیدا کرد.
Several teams split off from the main company to start their own businesses.
چند تیم از شرکت اصلی جدا شدند تا کسبوکارهای خود را راهاندازی کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «split off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/split-off