دارای طعم اصلی، دارای صفات اصلی و نژادی، تند، بامزه، باروح، بانشاط، مهیج، جلف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
racy fruit
میوهی خوشطعم
This writer's racy humor arouses the reader's enthusiasm.
شوخطبعی زیاد این نویسنده خواننده را به ذوق میآورد.
a racy novel
یک رمان داغ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «racy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/racy