بهطور دردناک، بهطور دردآور
Without surgery, this animal will die slowly and painfully.
بدون جراحی، این حیوان بهآرامی و بهطور دردناک تلف خواهد شد.
She coughed painfully.
بهطرز دردناکی سرفه کرد.
بهشدت، شدیداً
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I am painfully aware that I have made mistakes.
بهشدت آگاه هستم که اشتباههایی مرتکب شدهام.
He’s a bright boy, but painfully shy.
پسر باهوشی است، اما بهشدت خجالتی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «painfully» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/painfully