با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inbound

ˈɪnbaʊnd ˈɪnbaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
به درون، وارد شونده، داخل مرز، محصور در حدود معینی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- inbound goods
- کالاهای به مقصد داخل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inbound

  1. adjective Directed or moving inward or toward a center
    Synonyms: inward

ارجاع به لغت inbound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inbound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inbound

لغات نزدیک inbound

پیشنهاد بهبود معانی