فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inwardly

ˈɪnwərdli ˈɪnwədli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    از درون، در درون، به‌سوی درون
    • - The missile moves inwardly to the center of the galaxy.
    • - موشک به درون و به سوی مرکز کهکشهان حرکت می‌کند.
  • adverb
    دروناً، باطناً، از ته دل
    • - She was inwardly happy.
    • - او در باطن خوشحال بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inwardly

  1. adverb by nature
    Synonyms: within, inside, deep down, internally, privately, at heart, fundamentally, basically, secretly, naturally
    Antonyms: outwardly

ارجاع به لغت inwardly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inwardly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inwardly

لغات نزدیک inwardly

پیشنهاد بهبود معانی