در، داخل، توی، در توی، در حدود، مطابق، به اندازه، در ظرف، در مدت، در حصار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
India is a continent within a continent.
هندوستان اقلیمی است در اقلیم دیگر.
within the doors
توی اتاق (یا ساختمان)
It is cold within and without.
درون و بیرونش سرد است.
There are spies within the organization.
در درون سازمان جاسوس وجود دارد.
She was outwardly calm but raging within.
او ظاهراً آرام بود؛ ولی خشم در درونش زبانه میکشید.
His heart sank within him.
قلبش فرو ریخت.
The water is stored within the soil.
آب در درون خاک ذخیره میشود.
within the country
در داخل کشور
The persons within named.
اشخاصی که نام آنها در زیر آمده است.
within the law
در محدودهی قانون
Abbas died within a year of his wife's death.
عباس کمتر از یک سال پس از مرگ زنش فوت کرد.
to live within one's income
به اندازهی درآمد خود خرج کردن
He came within two meters of the snake.
او تا دو متری مار جلو آمد.
within reach
در دسترس
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «within» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/within