فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Within

wɪðˈɪn / / wɪθˈɪn wɪðˈɪn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb preposition B1

در، داخل، توی، در توی، در حدود، مطابق، به اندازه، در ظرف، در مدت، در حصار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

India is a continent within a continent.

هندوستان اقلیمی است در اقلیم دیگر.

within the doors

توی اتاق (یا ساختمان)

نمونه‌جمله‌های بیشتر

It is cold within and without.

درون و بیرونش سرد است.

There are spies within the organization.

در درون سازمان جاسوس وجود دارد.

She was outwardly calm but raging within.

او ظاهراً آرام بود؛ ولی خشم در درونش زبانه می‌کشید.

His heart sank within him.

قلبش فرو ریخت.

The water is stored within the soil.

آب در درون خاک ذخیره می‌شود.

within the country

در داخل کشور

The persons within named.

اشخاصی که نام آن‌ها در زیر آمده است.

within the law

در محدوده‌ی قانون

Abbas died within a year of his wife's death.

عباس کمتر از یک سال پس از مرگ زنش فوت کرد.

to live within one's income

به اندازه‌ی درآمد خود خرج کردن

He came within two meters of the snake.

او تا دو متری مار جلو آمد.

within reach

در دسترس

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد within

  1. adverb inside
    Synonyms:
    in indoors inward interior inner in reach not beyond not outside not over in a period
    Antonyms:
    outside

ارجاع به لغت within

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «within» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/within

لغات نزدیک within

پیشنهاد بهبود معانی