فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Within

wɪðˈɪn / / wɪθˈɪn wɪðˈɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb preposition B1
    در، داخل، توی، در توی، در حدود، مطابق، به اندازه، در ظرف، در مدت، در حصار
    • - India is a continent within a continent.
    • - هندوستان اقلیمی است در اقلیم دیگر.
    • - within the doors
    • - توی اتاق (یا ساختمان)
    • - It is cold within and without.
    • - درون و بیرونش سرد است.
    • - There are spies within the organization.
    • - در درون سازمان جاسوس وجود دارد.
    • - She was outwardly calm but raging within.
    • - او ظاهراً آرام بود؛ ولی خشم در درونش زبانه می‌کشید.
    • - His heart sank within him.
    • - قلبش فرو ریخت.
    • - The water is stored within the soil.
    • - آب در درون خاک ذخیره می‌شود.
    • - within the country
    • - در داخل کشور
    • - The persons within named.
    • - اشخاصی که نام آن‌ها در زیر آمده است.
    • - within the law
    • - در محدوده‌ی قانون
    • - Abbas died within a year of his wife's death.
    • - عباس کمتر از یک سال پس از مرگ زنش فوت کرد.
    • - to live within one's income
    • - به اندازه‌ی درآمد خود خرج کردن
    • - He came within two meters of the snake.
    • - او تا دو متری مار جلو آمد.
    • - within reach
    • - در دسترس
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد within

  1. adverb inside
    Synonyms: in, in a period, indoors, inner, in reach, interior, inward, not beyond, not outside, not over
    Antonyms: outside

ارجاع به لغت within

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «within» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/within

پیشنهاد بهبود معانی