با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Internally

ɪnˈtɜːrnli ɪnˈtɜːnli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb C1
    (بدن) به‌صورت داخلی
    • - He was bleeding internally.
    • - خون‌ریزی داخلی داشت.
    • - People can bleed internally if cortisol levels are too low.
    • - در صورتی که میزان کورتیزول بسیار پایین باشد، افراد ممکن است خون‌ریزی داخلی داشته باشند.
  • adverb
    (ذهن و اندیشه و احساس) از درون، به‌طور درونی
    • - Internally, I was laughing.
    • - از درون، می‌خندیدم.
    • - What I did was symbolic of how I was feeling internally.
    • - کاری که کردم، نمادی از احساس درونی‌ام بود.
  • adverb
    (شی‌ء و مکان و سازمان و کشور و غیره) داخلی
    • - to determine prices for internally traded goods
    • - تعیین قیمت کالاهای داخلیِ [کشور]
    • - We spent three weeks painting the house internally.
    • - سه هفته را صرف نقاشیِ داخلیِ خانه کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد internally

  1. adverb inside
    Synonyms: inwardly, deep down, mentally, privately, within

ارجاع به لغت internally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «internally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/internally

لغات نزدیک internally

پیشنهاد بهبود معانی