فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Internalize

ɪnˈtɜrːnlaɪz ɪnˈtɜːnəlaɪz

گذشته‌ی ساده:

internalized

شکل سوم:

internalized

سوم‌شخص مفرد:

internalizes

وجه وصفی حال:

internalizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

درونی کردن، باطنی ساختن، داخلی کردن، نهادینه کردن، پذیرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

It is important for students to internalize the information they learn in order to apply it effectively in real-life situations.

مهم است که دانش‌آموزان اطلاعاتی را که یاد می‌گیرند، جهت به کار بردن به طور موثر در شرایط واقعی نهادینه کنند.

It took me a while to internalize the fact that I had won the competition.

کمی طول کشید تا بپذیرم که پیروز رقابت شده‌ام.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد internalize

  1. verb incorporate within oneself; make subjective or personal
    Synonyms:
    internalise interiorize interiorise

ارجاع به لغت internalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «internalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/internalize

لغات نزدیک internalize

پیشنهاد بهبود معانی