آخرین به‌روزرسانی:

Gluey

ˈɡluːi ˈɡluːi

معنی و نمونه‌جمله

adjective

سریشمی ،چسب‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Don't touch my dress with your gluey hands!

با دستان چسبناک به لباسم دست نزن!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gluey

  1. adjective having the property of adhering
    Synonyms:
    sticky adhesive gummy tacky gooey viscous viscid pasty glutinous mucilaginous

ارجاع به لغت gluey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gluey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gluey

لغات نزدیک gluey

پیشنهاد بهبود معانی