آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Valve

    vælv vælv

    شکل جمع:

    valves

    معنی valve | جمله با valve

    noun countable

    شیر، شیرفلکه

    Check the valve regularly to ensure it's in good working condition

    شیرفلکه را به‌طور مرتب بررسی کنید تا از سالم بودن آن مطمئن شوید.

    The engineer adjusted the valve to control the flow of gas in the pipeline.

    مهندس شیر را برای کنترل جریان گاز در خط لوله تنظیم کرد.

    noun countable

    کالبدشناسی دریچه (قلب)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The valve was unable to properly regulate the blood flow.

    دریچه قادر به تنظیم صحیح جریان خون نبود.

    A malfunctioning valve can result in heart issues.

    عملکرد نادرست دریچه می‌تواند منجر به مشکلات قلبی شود.

    noun countable

    موسیقی پیستون (در سازهای بادی)

    Oil the valves regularly to maintain a smooth sound.

    پیستون‌ها را به‌طور مرتب روغن‌کاری کنید تا صدای روانی به گوش برسد.

    The broken valve caused the trumpet to squeak during the performance.

    شکستگی پیستون باعث شد که ترومپت حین اجرا جیر جیر کند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی برق لامپ خلأ

    The valve was responsible for controlling the flow of electrons.

    لامپ خلأ وظیفه‌ی کنترل جریان الکترون‌ها بر عهده داشت.

    The technician adjusted the valve to regulate the electricity passing through the circuit.

    تکنسین لامپ خلأ را برای تنظیم جریان الکتریکی عبوری از مدار تنظیم کرد.

    noun countable

    جانورشناسی زیست‌شناسی کفه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The barnacle's valve remained tightly closed.

    کفه‌ی کشتی‌چسب همچنان محکم بسته بود.

    The scientist studied the mollusk's valve under a microscope.

    این دانشمند کفه‌ی نرم‌تنان را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد valve

    1. noun on-and-off device
      Synonyms:
      tap faucet spigot plug stopper cock lid gate pipe flap hydrant shutoff

    Collocations

    gauge valve

    شیر نمونه‌گیری، شیر سنجش

    سوال‌های رایج valve

    شکل جمع valve چی میشه؟

    شکل جمع valve در زبان انگلیسی valves است.

    ارجاع به لغت valve

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «valve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/valve

    لغات نزدیک valve

    • - valuta
    • - valvate
    • - valve
    • - valve trombone
    • - valve-in-head engine
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.