آخرین به‌روزرسانی:

Hinged

hɪndʒd hɪndʒd

سوم‌شخص مفرد:

hinges

وجه وصفی حال:

hinging

معنی

adjective

لولادار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hinged

  1. adjective
    Synonyms:
    linked coupled put together
  1. verb
    Synonyms:
    connected linked added depended mounted pinned hung stood rested turned coupled pivoted

ارجاع به لغت hinged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hinged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hinged

لغات نزدیک hinged

پیشنهاد بهبود معانی